برف می بارید چشم های دخترک کولاک بود میل های بافتنی در دستانش دانه ها را می انداخت یکی از رو ، یکی از زیر. باد سردی می وزید از درز های پنجره به صورتش می خورد دانه های برف آرام بر زمین می نشست شال گردن آبی بلند شده بود دیگر باید دانه هارا کور می کرد وقتی هنوز‌ در چشمانش کولاک بود دانه ,کولاک ,دخترک کولاک منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گرافیک چت روز موعود وبلاگ شخصی وحید احمدی - Вахид Ахмади - ahmadi.r98.ir نگاه به زیبایی موسسه حقوقی و مهاجرتی دادآور نسیم مهر هیچ خیلی بزرگ دانلود کده شهر ثبت عشق و دوستی مهاجرت و زندگی در مکزیک