تو راست میگفتی.
باید مراقب آدم هایی که دوستمان دارند باشیم
زیرا آنهایی که دوستشان داریم را معمولا ازدست نمی دهیم
اما آنهایی که دوستمان دارند دقیقا همان هایی اند که از وجودشان بی خبریم
همان هایی اند که بدون هیچ چشم داشتی بهمان محبت می کنند
حتی اگر بی هوا دلشان را بشکنیم بر چشمانمان میخندند وهیچ نمی گویند.
ارزش آنها را وقتی می فهمیم که دیگر آنهارا نداشته باشیم.
پس مراقب آدم هایی که دوستمان دارند باشیم.
ای پرستو
بال هایم باز است
برای پرواز
به همان جایی که
فصل سرد به آن کوچ می کنی
هنوز پاییز است
اما بعضی شب ها خواب میبینم
که برف می آید
آن شب نزدیک بود مشکی تنت را
در میان سفیدی هاگم کنم.
ای پرستو زود تر من را ببر
تا که قلبم
در زیر کولاک زمستان
مسدود نشود!
.
باور نداشتم که گل آرزوی من
با دست نازنین تو بر خاک افتد
بیچاره دل خطای تو در چشم او نت
گوید به من :(هر آنچه که او کرد خوب کرد)
(فردای ما)نیامد و خورشید آرزو.
تنها سپیده ای زد وآنگه . غروب کرد.
تو صحبت محبت من باورت نبود
من ترک دوستی زتو باور نمی کنم!
از پس روزهایی که گذشت
فقط من ماندمو
چشم هایی که برایم خاطره نوشتند
حال کوله بارم سنگین شده
از لبخند ها
از اشک ها
ازدنیایه 17 ساله ای که
وقتی کوچک تر بود
تا آسمان راهی نداشت
اندیشه های کودکانه ای در سر داشت
اندیشه ی روزی برفی
با مادربزرگش
زیر برف ها ، فقط یک فنجان آدم برفی
درگیر احساس گنگ رویاهام.
چقدر زیبا بود
منو تو در زمستان .
زیر برف ها
آن قدم ها
زمان را به زانو درآوردیم
سفیدهارا زندگی کردیم
گذشته هارا بخشیدیم
در گهواره فراموشی ،
اشک های ریخته را خواباندیم
داستان شاعرشدنمان را گفتیم
تو چه میدانی؟؟
من نقاش هم شدم
رنگ زدم روزهای بی رنگم را
تا زنده بمانم
وببینم فرداهای روشنم را.
درباره این سایت